اشعار محمدجواد حضرتی

  • متولد:

دلم می خواست شعر، آیینه ی اندیشه ام باشد / محمدجواد حضرتی

دلم می خواست شعر، آیینه ی اندیشه ام باشد
و چون آیینه بودن، آب بودن پیشه ام باشد

دلم می خواست شعر-این خونِ دردآلود احساسم-
همیشه سبز، جاری در رگ اندیشه ام باشد

دلم می خواست موجی از صداقت می رسید اینجا
مرا می برد تا جایی که دریا، ریشه ام باشد

دلم می خواست مثل پنجره باشم-نه چون دیوار-
که یک رنگین کمان از آشنایی شیشه ام باشد

گمان هرگز نمی بردم که شعر-این یار دیرینم-
مرا اینگونه در خود خرد سازد، تیشه ام باشد
 
613 0